متن ترانه اشک روان از علی آزادی
تو می روی و دیده ی من مانده به راهت
ای ماهِ سفرکرده خدا پشت و پناهت
ای روشنیِ دیده سفر کردی و دارم
از اشکِ روان آینه ای بر سرِ راهت
آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم
بال و پرِ پرواز به خورشیدِ نگاهت
بر خرمنِ این سوخته ی دشتِ محبت
ای برق! کجا شد نگهِ گاه به گاهت؟