متن ترانه الهی ندانی از علی ساعدی متن ترانه الهی ندانی از علی ساعدی

متن ترانه الهی ندانی از علی ساعدی

الهی ندانی چه بر من گذشت تا به اینجا رسیدم
الهی ندانی چگونه دلم را به دندان کشیدم
شدم قایقی که تن پاره‌اش را به ساحل کشانده
اگر هم رسیدم دگر شوق ماندن نمانده نمانده
گلایه ندارم، شکایت نکردم، که حق من این نیست
ولی بعد من با کسی بد نکن که
همیشه همین نیست، همین نیست
چقدر گریه دارم، که باید بیارم، الهی ندانی
برای تو فرقی ندارد عزیزم
تو باز هم همانی، تو باز هم همانی
چاره‌ای دیگر نمانده، من تمام راه‌ها را رفتم از ماندن بگویم
چاره‌ای دیگر نمانده جز خیابان‌های تاریک در مسیر رو به رویم
قول ماندن داده بودی، آخرین فرصت برای قول نصفه نیمه‌ات باش
چاره ای جز حسرتم نیست کاش این جاده
به سویت یک مسیر فرعی هم داشت...
گلایه ندارم، شکایت نکردم، که حق من این نیست
ولی بعد من با کسی بد نکن که
همیشه همین نیست، همین نیست
چقدر گریه دارم، که باید بیارم، الهی ندانی
برای تو فرقی ندارد عزیزم
تو باز هم همانی، تو باز هم همانی