light_mode
account_circle
close
search
متن ترانه مو دیوونم (داستان) از حمید ترکاشوند و محمد بحرانی متن ترانه مو دیوونم (داستان) از حمید ترکاشوند و محمد بحرانی

متن ترانه مو دیوونم (داستان) از حمید ترکاشوند و محمد بحرانی

لا اله الا الله ظلم آبادی‌ها نشستند ترک سه تا سی جی و پر گاز رفتند تا جلویی که جورجی را بگذارند تو قبر برسند سه روز تو بیمارستان فاطمه زهرا درد کشیده بود و هر بار شریف پرسیده بود چه ننه تقلا کرده بود جواب بدهد اما. نه زبانی داشت که بگوید کجاش و نه اگر داشت اسم جاهای تنش را بلد بود جورجو ۲۷۸ سالش بود و به لفظ ظلم‌آبادی گنا بود دیوونه بود چیزهایی که ما می‌دانستیم را او نمی‌فهمید و به قول زارسین ریش چه بسیار چی که ای جعفر می‌فهمه و دل سیاه ما عاجزش زارسین از اون نصفه نهاد وقتی فهمید جورجی را بردند بی کس و ساقی قبرستون شکری خاک کنند تو الا خیر العمل بود که حسینی داخل مسجد شد گفت. جورجو تمام کردا به خاطر اینکه گیج و گران دیگه درویش نیاوردش محل از همون جا راه به راه بردن خاکش کنند که ریش برگشت دور دل به هم بریزی برگشت و پرسید کردن خاکش کردن ریش شکل اوشو بود واقعا شکل او شد تمام عمر قاچاق وینستون کرد و هر جای جهان بود راس ساعت از اون گفت یه بار که سه سال افتاد داخل پیداش کردم ژاندارا با هفت تا کارتون سیگار با عبدی ملا و غلام کیانی قسر در رفته بودند از گمرک و کارت تمام بود. انداخته بودن از پشت کشتارگاه داشتن می‌رسیدند به ظلم آباد که سفیدی سرخ را دید کارتون‌های پس کولش را گذاشت زمین رفت ایستاد روشون و سر کرد زیرا الله اکبر که رسیدند و از اون ظهر را تو انفرادی زندان گچمردی گفت وینستون انفرادی نمیخواست ولی چون شکل اوشو بود جاندارا دو به شک بودند که کی را گرفتند خلاصه ریش از پشت میکروفون برگشت تا اش است درازای صورتش از اون راه نصفه ول کرد شکسته رو به حسین گفت. مگه مرغ مرده حسین حسین گفت تصمیم ریش بین گریه و نعره گفت زنده‌اش مال بواشید مردش مال محله جای خالیش مال همن گنا تحفه خدان حسین از فردا ببین ظلم آباد چه سوت و کورن و سرزر برگشت سمت بلندگو سه تا موتوردار را از سه جای محل صدا کرد گفت پرواز کنین برین قبرستون طوری برسین که یه بیل خاک رو لش نریخته باشند که سه تا سی جی اول قصه هندل خوردن و از جا شلیک شدند بعد. اکودار و وحی آلود رو کرد به ظلم آبادی‌ها گفت جرجو من بعد دیگه ظلم آباد نمی‌شینه چیاش جمع کرد بره باقی عمر شکری به خوسه و گریه‌اش که ۷۳ سال در نیومده بود دست بلندگو و باد بارید رو بوم خونه‌ها و زن‌ها ریختند وسط حیات وارو کشیدند تابوتی که ۲۸ سفر تابوت و نبی بود و هیچ آدمیزادی توش نخوابونده بودند را برای جعفر ابن درویش آذین کردند. ظلم‌آباد برای جرجو غفرال الله لکم لا اله الا الله می‌خواند و تابوت غرق گلش انگار که هدیه خدا را پس صاحبش می‌دهند ۲ کیلومتر رو کول مردها آرام تو پیچ و تاب کوچه‌های ظلم‌آباد و پودر و شکری خرامید ما بعدتر هیچگاه تاجری یا شاعری یا مدیر جایی را اینطور خاک نکردیم ما آنقدر گل به تابوت کسی نچسبونیم در سال‌های بعد و از رخ دیوارها و پشت بوم ها دیگه رو تابوت کسی قطع گلاب نپاشیدیم. اینکه سال‌ها بعد گوشی رفت مدل سندروم گذاشت و دیزل لباس‌هاش را تن یک زن لکوپیس کرد سال‌ها بعد بود تهش هم دلار بود ته ظلم آباد فقط جرجو بود و جرجو بود و جرجو بود آدم بود و آدم بود و آدم آدم که از اون نصفمون به خاطرش قاچاقچی قشنگ بود از او وینستونا دیگه نیست. ندید انگار دعا کردم ولی نشنیده کار با دیوونم دیده بگیرم یکی میگفت خدا خورشید انگار دیوونه دیوونه دیوونه. دیوونم ما دیوونم ما دیوونه بازی. از درد دوری کی صبر من اندازه غمش نیست ما از کار جهان سر در نیارو چرا هیشکی کنارمه. دیوونم نمی‌تونم نمی‌تونم نمی‌دونم.

open_in_new
close
open_in_new
close