

متن ترانه ماه و برکه از مهدی تفکری
شهر منهای وقتی که هستی
حاصلش برزخ خشک و خالی
جمع آیینهها ضرب در تو
بیعدد صفر بعد از زلالی
میشود گل در اثنای گلزار
میشود کبک در عین رفتار
میشود آهویی در چمنزار
پای تو ضرب در باغ قالی
هرچه چشم است جز چشمهایت
سایهوار است و خود در نهایت
میکند بر سبیل کنایت
مشق آن چشمهای مثالی
حاصل جمع آب و تن تو
ضرب در وقت تن شستن تو
هر سه منهای پیراهن تو
برکه را کرده حالی به حالی
چند برگیست دیوان ماهت
دفتر شعرهای سیاهت
ای که هر ناگهان از نگاهت
یک غزل میشود ارتجالی
چشم وا کن که دنیا بشورد
موج در موج دریا بشورد
گیسوان باز کن تا بشورد
شعرم از آن شمیم شمالی