متن ترانه رسوا از میثم قاضی
دیدی که رسوا شد دلم ، غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل ، بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی ، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من ، غافل شود از یاد من ، از یاد من
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او ، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار گوی او ، در کوی جان منزل کنم
در پیش بی دردان چرا ، فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه دارم از کسی ، با یار صاحبدل کنم
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد
وای به دردی که درمان ندارد ، فتادم به راهی که پایان ندارد