

متن ترانه زخم کهنه از مجتبی مولوی
رفتی به هر هانهای شبها تو بی من سر کن
روزی که میمیرم ز غم
شاید مرا باور کنی
در این غم دوری تنها شوم تا کی
در بازی عشقت رسوا شوم تا کی
از لحظه برگشتنت تا من
این زخم کوله با من است با من
ای بی خبر از حال و احوالم
ماند از تو تنها یک نفس من
رفتی به هر بهانه ای
شب ها تو بی من سر کنی
روزی که میمیرم زغم که شاید مرا باور کنی
تا لحظه برگشتنت این زخم کهنه پا من است
دوری و این دوری فقط یک راه بسته تا منست
ای آخرین مرهم
ای درد پنهانم
این نیمه جان تو جا مانده در جانم
از لحظه برگشتنت تا من
این زخم کوله با من است با من
ای بی خبر از حال و احوالم
ماند از تو تنها یک نفس من
رفتی به هر بهانه ای
شب ها تو بی من سر کنی
روزی که میمیرم زغم که شاید مرا باور کنی
تا لحظه برگشتنت این زخم کهنه پا من است
دوری و این دوری فقط یک راه بسته تا منست