متن ترانه اوج غروب از مجتبی کبیری متن ترانه اوج غروب از مجتبی کبیری

متن ترانه اوج غروب از مجتبی کبیری

بازیه شومینه خاموش،خونه تو اوج غروبه
واسه آدمی که قلبش،عینهو قطب جنوبه
هوایی نیست تو اتاقم، بس که هردقیقه خاک خورد
از همون لحظه که رفتی،انگاری یه شهروآب برد
جوری رفتی که توعشقت،صدسالم بگذره گیرم
به چه قیمتی می خوای من،این شکست وبپذیرم
اینه حال و روزم امشب،قلب من زلزله خیزه
لااقل خوبه که این سقف،رو سر خودم میریزه
من آب از سرم گذشته، دیگه این حرفاجدید نیست
بدون ازکسی که تنهاس،دیگه هیچ چیزی بعید نیست
بی تو از زندگی خستم، اعتراف مرگ یه مرده
من می ترسم اززمستون،وقتی داره برمی گرده